نديدن را با تو واژه وازه مى كنم صداى پرواز مرغابى ها صداى نجواى سكوت شب همه از تو مى گويند روزى عاشق اسمان و ستارگانش بودم عاشق نور مهتاب وقتى از پنجره اتاقم نورش را به پرچين نگاهم مى انداخت هنوز هم تمام دل بستگى هايم را دارم اما همه چيز شده براى تو چه زيباست وقتى دوست داشتن ها براى تو باشد اگر چه نگاهم محروم از ديدن ستارگانت اما حال تو مرا مى بينى و به جاى تك تك ستارگان به من سلام مى كنى چادر شبت شده تمام دارايى ام حال كه هر چه به تو نزديك تر مى شوم از ديدن اسمانت هم حيا مى كنم چه زيباست خدايا حيا
نظرات شما عزیزان: